نتایج جستجو برای عبارت :

هر دم از این باباهه ندایی میرسد

وقتی چند روز پیش به شوخی به مامان گفتم که فکر می‌کنم یه دختره تو مدرسه‌مون موادفروشه، فکر نمی‌کردم امروز رو ببینم. 

چند روز پیش داشتیم می‌رفتیم خونه. پسره تکیه داده بود بهنرده‌های جلوی مدرسه. دختره داشت رد می‌شد. پسره یه اشاره‌ای بهش کرد و بعد دو تایی بافاصله و خیلی نامحسوس رفتن تو اون مجتمعه، جلوی مدرسه. چی بگم... برای مامان که داشتم تعریف می‌کردم گفتم فکر کنم دختره موادفروشه.
امروز اومدیم بیرون. پسره رو دیدیم اون ور. طوطی_یکی از بچه‌ه
سلام
شما هم صحبت جناب رئیس جمهور را در کرمان شنیدید که قول کمک مادی به 18 میلیون خانوار را از ماه آینده دادند!
ای یعنی چه؟
مگه قبلا گفته نمی شد که شب پرداخت یارانه, شب عزای دولته؟
توی این چن روزه دولت اینقد پولدار شده؟!!
پس چرا این حرفو زده؟ منظورش چیه؟ چرا؟ چرا؟ چرا ....
من حدس میزنم داستان چیه, ولی شما چی؟
شما چی فک میکنین؟
مینی سریال صدای قلب تو /the sound of your heartیک مینی سریال کمدی بامزه که مطمئنم عاشقش میشید (مخصوصا مامان باباش)اگه یه روز پر استرس/غم/بی حوصلگی رو گذروندین میتونید ببینیدش و بخندین کلا 5 قسمته ^^ که این سریال از رو یه وبتون ساخته شده و داستان یه پسرس که وبتون میکشه جز اون هنر دیگه ای نداره و کمی هم بدشانسه من خودم عاشق مامان باباهه هستم عالین یعنی امیدوارم شما هم لذت ببرید ازش راستی یکی دیگه هم ساخته شده به اسم the sound if your heart reboot که بازیگراش فرق دارن و
توجه؛ این پست حاوی جزئیات حوصله سر بر هست.حال ندارید، نخونید!
دیدین میگن مامانا شونصد تا دست دارن و بلدن همزمان کلی کار رو به صورت موازی پیش ببرن و ساپورت کنن؟امروز یه چشمه از این ویژگی رو از خودم نشون دادم! بعد از نیم چرتکی که بعدظهر داشتیم با نوای "مامان گشنمه، مامان گشنمه" پاشدم و سیب زمینی گذاشتم سرخ بشه و همزمان لباس های تو حیاط رو جمع کردم و هرکدوم رو گذاشتم سر جاشون و غذای جوجه ها رو دادم و تخم مرغ هاشون رو برداشتم و سیب زمینی ها که حاضر ش
1) یه دانش آموزی نمره فلان درسش 5 میشه, باباهه میگیره زیر مشت و کتک و بعد میگه باید دفعه بعدی نمرت بالای 10 بشه!
2) یه دانش آموز دیگم نمره ش 5 شده, باباهه از خونه بیرونش میکنه و میگه تا نمره  بعدیت بالای 10 نشده برنگرد!
3) بابای یه دانش آموز دیگه وختی میبینه بچش 5 شده, خودش با بچه روزی یه ساعت روی اون درس کار میکنه(حالا فرقی نمی کنه که مادره  یا دادش بزرگش یا یه معلم خصوصی میگیره منظور کمک کردن به بچه برای توانا شدنه) به بچه هشدار میده که تا وقتی نمرش بال
میگه من از صفر شروع کردم دستامو گذاشتم رو زانو هامو بلند شدم، شب بیداری کشیدم، زحمت و زحمت و زحمت.. 
اره تو کار کردی، ولی اگه به واسطه اینکه بابات پولدار بود آشناهای پولدار نداشتی کسی طراحی ویلاشو میداد دستت؟ اگه بابات برات دفتر گرون قیمت نمیخرید مشتری های لاکچری میومدن سراغت؟ ایا همه ادما میتونن با لیسانس دانشگاه ازاد، برند بشن؟ اگه لباسات لاکچری نبود و گوشیت آیفون نبود میتونستی پروژه های دریاکنار رو برداری؟ اصلا تو دریا کنار راهت میدادن
سلام
با خودم فکر میکردم علت اینکه چرا یه بابایی توی این وانفسا باید راه بیفته بگه:
سرمایه های کشور زیر نظر دولت نیس!
شاید که بعد نتیجه گیری بکنه که 60% بیشتر یا کمتر زیر نظر دولت نیس! و بعدم شاید میخاد بگه علت کار نکردن دولتن اینه.
در مخالفتش یکی دیگه میگه اینطور نیس و 90% اقتصاد دست دولته.
آخه این 90 یا اون 60 که ... مال امروز و دیروز نیس.
پس این باباهه چرا اینو گفته؟
شاید, اونم فقط شاید علتش, زیاد شدن خبرای سازندگی مدرسه و پُل و خونه و ... توسط بنیاد برک
آقا من تو پست قبلی نوشتم دادگاه :))) ببخشید شورای حل اختلاف...
خلاصه اینکه ما رفتیم..ولی خواهان بیشعور نیومد..در واقع من ی بار وقت دادرسی رو تغییر داده بودم چون باباهه نبود...اونا اومده بودن..ی درخواست تاخیر و تادییه هم داده بودن...سه شنبه ام ما رفتیم اظهاراتمونو نوشتیم ..وقت بعدیمون افتاد 26 ام...
1 تومن پول نقاشی و صافکاری میخواد درحالی ک کاملا از بیمه ما استفاده کرده..300تومن اجرت المثل ماشینش..من واقعا نمیدونم این چ کاری داشته ک واسه چند روز تعمیر 300
سلام هیک عزیزم
حالت چه طور است؟
من که خوبم. مضطرب و بی قرارم، اما خوبم.
می دانی هیک جان، دیگر دارم به این اضطراب و بی قراری عادت می کنم. این یکی می رود، اما موضوع جدیدی جایش را می گیرد. اضطراب فعلی ام آزمون ورودی فرهنگ است. هیک، کتاب ریاضی هنوز تمام نشده، چه کار کنم؟ مامان که دید درس نمی خوانم، گفت: سولویگ، اگه قبول نشی خیلی از دستت ناراحت می شم.
همیشه همین است. اگر درس بخوانم و پنج بشوم هم کاریی ندارند. می گویند تو تلاش خودت را کردی.(گرچه خیلی کم پ
یکی از شاگرد های مامان خیلی خجالتی و ساکت بود. لباس هاش مرتب و منظم قدیمی‌طور(old fasion) بود ولی از نظرم موهاش ی جوری کوتاه شده بود. سر ب زیر بود و نمیخواست با بقیه عکس بگیره. مامانش هم از چیزی ک فکر میکردم پیر تر بود. ینی اولش فکر کردم یا اینا اصن ب هم ربطی ندارن یا اینکه طرف مامان بزرگ بچه اس ک فهمیدم مامانشه‌. عاخر سر مامان خیلی ملایم و مهربون پسر رو مجیور کرد ک بیاد یه عکس تکی بندازه. قشنگ میخندید ولی!
بعد با مامان صحبت میکردم فهمیدم ک پدر بچه اجا
باباهای هم خونه ایام و ماماناشون،
چه هم خونه ایای پسر چه دختر
اومده بودن وسایل هم خونه ایامو ببرن
کامیون اورده بودن
واقعا ازین کامیون های بزرگترین سایز u haul
یکیشون خرت و پرتهای هم خونه ایمو دید
بهش گفت دخترم تو واقعا مطمئنی این وسایل رو میخوای؟
مثلا یه کوچولو ازین شکر مونده
یا این یه دونه تن لوبیا
یا این لامپ که رگد و خاک همه جا شو گرفته
یا حتی این تلویزیونت
من همه رو واست میخرم
مطمئنی اینا رو میخوای؟

هم خونه ایم گفت اره همه رو میخوام!
بنده خد
تو وبلاگ یه بنده خدایی نوشته بود که بدترین نوع وبلاگ نویسی ، نوشتن روزمرگی هاست .در صورتی که نه !!! روزمرگی های بعضی ها ممکنه پر از درس زندگی و پر از تجربه های ناب باشه و قرار نیست همه پست های یک وبلاگ رو نوشته های ثقیل با مفاهیم سخت باشه.
 
طلا و مس رو دیدید ؟ یکی از بهترین فیلمای تاریخه . یه نکته جالب داره که اکثرا شاید بهش توجه نکنن .
روزی که استاد درس اخلاق بسیار مشهوری میاد حوزه برای تدریس اون طلبه ی جوون خوشحال بود که میخواد بره سر کلاس های ای
خب میخوام یکی از تجربه هامو بزارم که تابستون بعد کنکور دوستم بهم معرفیش کرد و دیدمش
 
خلاصه:
راجع به پسریه که با خانواده و مامان بزرگ و بابابزرگش تو یه روستا زندگی میکنن این پسره میتونه چیزای ماورایی رو ببینه یه روزی یه شایعه ای میشنوه از روحی به نام پارک ایل دو که چندین سال پیش اونجا خودکشی کرده بوده و طی یه سری چیزا پارک ایل دو میاد سراغ خانواده این پسره و مامان ومامان بزرگش میمیرن به طرز مشکوکی و یه روحی میره تو جلد پسره و دوتا کشیش میان جنگ
طنز نوشته های خنده دار و جدید 98|جوک98
ﺗﻮ ﺧﺎﺭﺝ ﻭﻗﺘ ﺴﺮﺍ ﺸﺸﻮﻥ ﺑﻪ ﻦ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺨﻮره
سینه ﺳﺮ
نگاه ﺟﺬﺍﺏ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻮﻧﺪ
ﺁﺳﺘﻨﺎ ﺑﺎﻻ
ﻗﺪﻡ ﻫﺎ ﺷﻤﺮﺩﻩ
حاﻻ ﺗﻮ ﺍﺮﺍﻥ :سام ﻣﻮﻓﺘﻪ ﺭﻭ ﻠﻪ ﺭﻓﻘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻨﻪ ﺑﻪ ﺘ ﺎﺭ ﻭ ﺷﻮﺧ ﺧﺮ ﻭ ﻪ ﻧﺎﺷﻢ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﺱ ﺑﺒﻨﻪ ﻧﺎﺵ ﻣﻨﻦ ﺎ نه
خنده دار ترین طنز نوشته های جدید 98
این تکنولوژی هم خوبه هااا
سوپری محله هم کانال تلگرام زده!
شیر رسید
نان تمام شد
داش فرزاد حسابت رو بیا تسویه کن ……

خنده
قرارهای دهه شصتی که با اطلاع مادرِ خانواده، دختر خانواده میرفت دوس پسر (بخوانید نامزد) را ببینه و مادر جهت اطمینان از عدم هرگونه تماس تحریک آمیز فاز و نول، یکی از بچه های خانواده رو به عنوان عنصر عایق، همراه میفرستاد.
 
 
 
 
*این سیستم دختر بازیِ عصر جاهلیت که با سوت زدن، پیس پیس، و "سو کشیدن" همراه بود.توضیحات: برای "سو کشیدن" لبها را غنچه‌ای کرده و هوا را ناگهان به درون ریه بکشید.
 
 
 
 
… *این عرصه‌ی تنگ دختربازی در دهه ۶۰ و اوایل هفتاد که ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها